-
امامت تبیینی 12
-
درس1.1
-
درس1.2
-
درس1.3
-
درس1.4
-
درس1.5
-
درس1.6
-
درس1.7
-
درس1.8
-
درس1.9
-
درس1.10
-
درس1.11
-
درس1.12
-
جلسه ششم امامت تبیینی
تقریرات درس استاد سبحانی – جلسه ششم
در جلسه گذشته دو ویژگی دیگر از ویژگی های امام نیز مورد بررسی قرار گرفت که بیان باشد از رابطه امام با انسان ها(حال یا به صورت فرد فرد یا به نسبه با تاریخ بشریت)و دومین ویژگی رابطه امام با نظام تکوین و همچنین تعبیر مرحوم کلینی که عنوان زده بود به الارض لا تخلو من الحجه هم مورد دقت قرار گرفت.
ابهامات باب پنجم کافی شریف
باب پنجم کتاب الحجه کتاب شریف کافی از چند جهت دارای ابهام است که باید مورد دقت قرار گیرد:
1-منظور از حجت چیست؟آیا فقط امام را شامل شده یا معنای عام از امام را دارد.(شامل قرآن و… هم میشود)
2-منظور از الارض چیست؟آیا زمین خاکی مد نظر است یا کل هستی؟
3-در ذیل این باب تعبیری بود که می گفت:ل ولا الحجه لساخت الارض یا یموج البحار باید دقت شود که این تعابیر به چه معناست؟ آیا منظور این است که زمین نابود میشود یا احتمال دیگر که یعنی به هم ریختن نظم زمین مد نظر است.؟
4-چه نسبتی ما بین امام و حجت با این نوع حوادث وجود دارد؟به تعبیری چرا وجود حجت موجِب این قرار در هستی میشود که اگر نباشد دیگر این قرار از بین خواهد رفت.! از این برداشت میشود که این رابطه صرفا اعتباری نیست بلکه تکوینی و واقعی است.
در این جا اقوال مختلفی مطرح است از کسانی که صرفا وجود امام را برکتی میدانند به این معنا که که خداوند به برکت امام است که این عالم را برقرار میکند و اگر امام نباشد عالم برکتی نخواهد داشت و وجود وقرارش لطفی ندارد این نظر مانند رابطه بین حجج و انبیا الهی با عدم نزول عذاب است که در قرآن به آن اشاره شده است. بعضی مانند علامه مجلسی امام را علت غاییه میدانند که از باب وجود اوست که عالم خلق شده است. افراد دیگری مانند شیخیه ایشان امام را علت فاعلی برای عالم میدانند [واز این جهت نبودش را موجب از بین رفتن عالم میدانند]وبعضی مثل شیخ احمد احسائی تمامی علل را اهل بیت(علیهم السلام)میدانند.
این سوال سوالی است مهم واصلی که باید رد تبیین ماهیت امامت به آن پرداخته شود.
بررسی کتاب اکمال الدین
مرحوم کلینی در این مورد(ابهاماتی که بیان شد)احادیث کمی را به جهت روشی که در کتاب کافی دارند بیان کرده اند ولی در مقابل در بین منابع اولیه مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین که جهت اصلی تدوینش بحث غیبت است به طور تفصیلی تر به این مسئله پرداخته اند.
ایشان در این کتاب پس از ابواب بررسی غیبت انبیا گذشته که بیان میکنند در باب بیست ویکم که عنوانش علت احتیاج الی الامام است که ایشان در این باب تعداد بیست و سه روایت را در این مورد بیان کرده اند و همچنین در باب بیست و دوم با عنوان اتصال الوصیه من لدن آدم، تعداد شصت و پنج روایت را نیز که تا روایت چهل و چهارمش مرتبط با بحث مد نظر است بیان میفرمایند.
مرحوم صدوق بعد از روایت چهل و چهارم این باب بقیه روایات را در مورد بحث ثقلین جمع آوری کرده اند که نشان دهنده برداشتی متفاوت با مرحوم کلینی در مورد عنوان حجت است که در عبارت لا تخلو الارض من الحجه آمده است. همچنین این جمع آوری از این جهت که در منابع اولیه دیگر نیز رخ نداده است مورد توجه واهمیت است.
برسی روایات دو باب کتاب کمال الدین
در کتاب کمال یا اکمال الدین باید در بررسی روایات به این نکات دقت شود:
الف:برسی عناوین مستفاد در روایات: آیا این روایات عنوان حجت را فقط دارند یا عناوین دیگری را نیز مد نظر ومورد اشاره دارند؟جواب این است که در این روایات تعابیری جایگزین یک دیگر شده اند مانند امام،حجت و عالم.حتی شاید بتوان تعابیر دیگری غیر از این سه عنوان را نیز به دست آورد.
[:این نکته را نیز باید دقت کرد که از ذیل صحبت های حضرت استاد به دست آورد وآن اینکه باید دقت شود که آیا منظور از امام در این روایات امام عامی است که شامل غیر از اهل بیت نیز میشود یا فقط خاص ایشان است]
در دو حدیثی که در پیش رو آورده خواهد شد تعبیر و عنوانی که حضرت استفاده فرموده اند، عنوان امام است.
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍعَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ ذَرِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرْضَ قَطُّ مُنْذُ قُبِضَ آدَمُ إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ مَنْ تَرَكَهُ هَلَكَ وَ مَنْ لَزِمَهُ نَجَا حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.(روایت 28 باب 22)
در این روایت تعبیر حضرت وجود امام از زمان جناب آدم است.
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَىعَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَبْقَى الْأَرْضُ يَوْماً وَاحِداً بِغَيْرِ إِمَامٍ مِنَّا تَفْزَعُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ.(روایت 29 همان باب)
اما در این روایت ظهور در این است که منظور از امام، امامی از اهل بیت (علیهم السلام) است.
در روایت دیگری حضرت عنوانی که اشاره دارند عنوان عالم است.
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَ آدَمَ ع لَمْ يُرْفَعْ وَ مَا مَاتَ مِنَّا عَالِمٌ إِلَّا وَرَّثَ عِلْمَهُ مَنْ بَعْدَهُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ.(روایت 19 باب 22)
حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ: يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّ الْأَرْضَ لَنْ تَخْلُوَ إِلَّا وَ فِيهَا مِنَّا عَالِمٌ إِنْ زَادَ النَّاسُ قَالَ قَدْ زَادُوا وَ إِنْ نَقَصُوا قَالَ قَدْ نَقَصُوا وَ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ ذَلِكَ الْعَالِمَ حَتَّى يَرَى فِي وُلْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَهُ عِلْمَهُ.(روایت 21 باب 22)
از این روایت نکاتی برداشت میشود:
1-امام تا زمانی که امام پس از خود را نبیند رفع و برداشته نمیشود و این نشان دهنده سلسله متصل ائمه است که در عالم وجود دارد.
2-از این تعبیر که باید متصل باشد وباید امام پس از خودش را ببیند فهمیده میشود که منظور از وجود امام و عالم صرف وجود نورانی در عالم بالا نیست بلکه وجود خاکی بشری مد نظر است.
3-در این دو روایت هم مانند روایاتی که در مورد عنوان امام به آن اشاره شد اختلافی که سابقا بیان شد در مورد این که آیا منظور خاص اهل بیت(علیهم السلام)اند یا عام است نیز دیده میشود.
ب: بررسی امتداد زمانی امامت: نکته دیگر دقت در تعبیر ساعهً است. منظور از این کلمه و معنایی که دارد لحظه است. در بعضی روایات تعبیر ظرفه العین و یوم الواحد تعبیر شده است که میگوید که این مقدار نیز زمین بدون حجت و امام نخواهد بود که در کل نشانگر امتداد زمانی است.
نکته جالب در بحث امتداد که در بعضی روایات تفصیلی بیان شده است از این جهت که نشان دهنده خاص بودن یا عام بودن معنای حجت می باشد مفید است. (یعنی همان سوال اولی که ابتدای جلسه مطرح شد.)
بررسی روایات
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ صَقْرٍ الْعَبْدِيُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ وَ سَادَةُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ مَوَالِي الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْنُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ نَحْنُ الَّذِينَ بِنَا يُمْسِكُ اللَّهُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِنَا يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ تُنْشَرُ الرَّحْمَةُ وَ تَخْرُجُ بَرَكَاتُ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ وَ لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍوَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ قَالَ سُلَيْمَانُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ ع فَكَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِقَالَ كَمَا يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَاالسَّحَابُ. (روایت 22 باب 21)
در این روایت روشن است که ابتدا و آغاز امامت و حجیت به این معنا از زمان خلقت حضرت آدم است به این معنا که نقطه آغاز خلقت انسان است ونقطه پایانی آن قیامت است.
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْعَامِرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهَا حُجَّةٌ يَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَا يَنْقَطِعُ الْحُجَّةُ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا أَرْبَعِينَ يَوْماً قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَإِذَا رُفِعَتِ الْحُجَّةُ أُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ وَ لَنْ يَنْفَعَ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُرْفَعَ الْحُجَّةُ أُولَئِكَ شِرَارُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ وَ هُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ.(روایت 24 باب 22)
در این روایت نقطه انقطاع و اتمام چهل روز قبل از قیامت معرفی شده است که دراین بازه زمانی است که دیگر حجت مرتفع شده و دیگر توبه قبول نمیشود این جا شروع علامات قیامت است.
سوال:آیا بین این روایت و روایت قبل تعارضی وجود دارد؟زیرا در آن روایت اتمام را خود قیامت معرفی کرده ولی در این روایت چهل روز قبل از قیامت؟
جواب:تعارضی نیست زیرا همانطور که گفته شد منظور از این چهل روز شروع علامات قیامت است[و این شروع ابتدای جریان قیامت است که زمان بر است]پس تعارضی ندارد.
تعارض
تعارض اول:از جهت دیگری شاید باز هم احساس تعارض ما بین روایات شود وآن اینکه در بعضی از روایات(که اشاره میشود)ابتدای امامت را از زمان حضرت نوح دانسته اند وآن زمان استمرار را تا قیامت بیان داشته اند مانند:
حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ كَانَ النَّاسُ إِلَّا وَ فِيهِمْ مَنْ قَدْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ مُنْذُ كَانَ نُوحٌ ع قَالَ لَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ.(روایت 32 باب 22)
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ يَزِيدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ الْغَنَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ كَانَ النَّاسُ إِلَّا وَ فِيهِمْ مَنْ قَدْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ مُنْذُ كَانَ نُوحٌ ع قَالَ لَمْ يَزَالُوا كَذَلِكَ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ.(روایت 37 همان باب)
جوابی که میتوان داد این است که این سوال در اصل از راوی است و این نیز به جهت جایگاه ونقطه عطفی است که حضرت نوح دارد که این جایگاه به دو جهت است:
1-به وسیله حضرت نوح است که رسالت ودین رسمی با کتاب میآید
2-در ثانی به تعبیر روایات حضرت نوح رسالتش رسالت عام است نه خاص یعنی برای گروهی از انسانها نیست بلکه همه را شامل میشود.
پس در نتیجه میتوان قبل از حضرت نوح هم امامت باشد و این روایات به جهت اینکه دراصل پرسش راوی است(که ممکن است اصلا این دو روایت یکی نیز باشد)تعارضی با روایاتی ابتدایی مورد بحث ندارد.
تعارض دوم: تا این جا روایاتی که مورد دقت قرار گرفت حجیت و امامت را ابتدایش را از زمان خلقت انسان ها دانست و نقطه آغاز را خلقت حضرت آدم معرفی کرد، اما در مخالفت با این روایات روایاتی هستند که ابتدای امامت را از آغاز خلقت زمین معرفی میکند و ازآن زمان آن را مستمر میداند. مانند:
حدثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ كَانَتْ مِنْ حُجَّةٍ عَالِمٍ يُحْيِي فِيهَا مَا يُمِيتُونَ مِنَ الْحَقِّ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون.(روایت 4 باب 22)
حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سُلَيْمٍ مَوْلَى طِرْبَالٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْأَرْضَ لَمْ تَخْلُ إِلَّا وَ فِيهَا عَالِمٌ كَيْمَا إِنْ زَادَ الْمُسْلِمُونَ شَيْئاً رَدَّهُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ إِنْ نَقَصُوا شَيْئاً تَمَّمَهُ لَهُمْ.(روایت 6 همان باب)
در جمع بین این دو روایت و روایات سابق میتوان گفت که از زمان خلقت زمین به عنوان مسکنی برای بشر و وجود بشری در آن است که امامت و حجت استمرار دارد. این جمع نیز به جهت وجود تعابیری در خود این دو روایت است که نشان دهنده این مطلب میتواند باشد مانند تعبیر در روایت اول(چهارم باب)که گویند يُحْيِي فِيهَا مَا يُمِيتُونَ مِنَ الْحَقِّ ودر روایت بعدی که میفرمایند إِنْ زَادَ الْمُسْلِمُونَ شَيْئاً رَدَّهُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ إِنْ نَقَصُوا شَيْئاً تَمَّمَهُ لَهُمْ که نشان دهنده وجود افرادی از بشر است که برای مقابله با فعالیت آنان امام لازم است.
نکته در باب مقایسه روش مرحوم کلینی و مرحوم صدوق
آنچه نشان دهنده دقت مرحوم کلینی به نسبه با مرحوم صدوق است ، جداسازی باب های چهارم وششم کافی است(باب عدم خلو الارض از حجت با اتمام حجت به امام)که این در تبویب مرحوم صدوق در این کتاب دیده نمیشود. مرحوم کلینی در باب چهارم آخرین روایتی که میآورد همانطور که اشاره شد به سه روایت دیگر متفاوت است که با در کنار قرار گرفتن با آن سه فهمیده میوشد منظور از حجت در آن جا امام است که در سه روایت سابق به آن اشاره شده است. دقیقا مرحوم صدوق آن روایت را روایت پنجم باب بیست و دوم قرار میدهد یعنی باب (لا تخلو الارض من الحجة) با این که همانطور که مرحوم کلینی در تبویبش به آن اشاره دارد مضمون روایت این مضمون نیست ولی با توجه به اشاره ای که به قبلیت و بعدیت دارد این معنا قابل فهم است.
نکته ای در مورد روایت پنجم باب بیست و دوم
تا این جا در مورد ابتدای امامت گفته شد که از ابتدای خلقت انسان ها و خلقت حضرت آدم است و دو تعارضی که به ذهن میرسید پاسخ داده شد اما در کمال الدین مانند کافی در باب چهارم روایتی آمده است که بیان باشد از:
حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ.
در این روایت دو احتمال وجود دارد که یکی با مطالبی که تا این جا بیان شد همراهی دارد اما دیگر خیر:
احتمال اول: منظور از الخلق در روایت انسان ها باشند. طبق این معنا این روایت تعارضی با دیگر روایاتی که ابتدای حجیت را خلقت انسان ها و حضرت آدم میداند ندارد.
احتمال دوم: منظور از الخلق عالم هستی و موجودات به شکل عام باشد که در این صورت منظور این است که اولین خلق از مخلوقات امام است و بعد از از بین رفتن هستی باز هم امام باقی است. این روایت را میتوان قرینه وشاهدی بر روایاتی دانست که اشاره دارد(یبقی وجه ربه) اما در این معنا دیگر با روایات سابق که ابتدای امامت را خلقت انسان ها میدانست همخوانی نخواهد داشت وباید مورد برسی و تدقیق قرار گیرد.
سوال:در آخر سوالی که باقی خواهد ماند وباید مورد برسی قرار گیرد این است که منظور از تعبیر (لساخت الارض)چیست؟آیا تکوینی است یا تشریعی؟این همان ابهام سوم است که باید مورد بررسی قرار گیرد.