-
امامت تبیینی 12
-
درس1.1
-
درس1.2
-
درس1.3
-
درس1.4
-
درس1.5
-
درس1.6
-
درس1.7
-
درس1.8
-
درس1.9
-
درس1.10
-
درس1.11
-
درس1.12
-
جلسه هشتم امامت تبیینی
تقریرات جلسه هشتم
بحث پیرامون مقام تکوینی حجج الهی بود.گفته شد که در روایات از دو مقام تشریعی و تکوینی برای حجج الهی سخن آمده است و نیز بیان شد که از روایات دو نوع حجت الهی به دست میآید یکی حجت عام و دیگری خاص.از جمله حجج عام انبیا اولوالعزم هستند.
به نسبه با مقام تکوینی حجت عام الهی بیان شد که اگر این دسته از حجج الهی نباشد استقرار و ثبات زمین به هم خواهد خورد ولی بیشتر از این مقدار از حیث تکوینی برای حجج عام در روایات بیان نشده است.این مقام همان مقامی است که با تعبیر (لساخت الارض)در روایات به آن اشاره شده است که نشان دهنده وجود یک رابطه تکوینی ما بین حجج عام الهی و عالم است.
سوال مهم
سوالی که در این جا رخ میدهد این است که چه ارتباطی بین جایگاه امام و اثر تکوینی وجود دارد؟
پاسخ
در مورد چیستی این ارتباط به نسبه با حجت عام در حد احتمال نیز بیان شد که شاید بازگشت این تغییر تکوینی مربوط به حیثیت و مقام تشریع حجت الهی باشد که اگر حجت نباشد به جهت اینکه هدایت که امری تشریعی است محقق نخواهد شد به همین جهت است که باعث عدم ثبات تکوینی نیز میشود.
حال سوالی که باید به آن پرداخته شود این است که این ارتباط به نسبه با حجت خاص به چه شکلی است؟آیا متفاوت است با حجت عام یا مصداقی از همان هست؟
به نسبه با این مطلب هم روایاتی وجود دارد که ترکیبی است یعنی هم به شکل خاص مطالب و مقاماتی به نسبه با خاص اهل بیت (علیه السلام) وجود دارد وهم مضمونی عام دارد یعنی هم مقاماتی خاص را اشاره دارد و هم مقاماتی را مشیر است که اشاره به مقام حجت عام است.
اما در روایاتی دیگر آن چه از ظاهرش فهمیده میشود مقاماتی خاص تر و ویژه تر از مقاماتی است که به نسبه با حجت عام در روایات اشاره شده است.
حال به نسبه با سوالی که در ابتدا بیان شد که آیا این مقام فرق دارد با حجت عام یا مصداقی از آن است دو احتمال بیان شد که یا مصداقی از آن حجت عام است یا خیر بلکه متفاوت است.و حال در صورتی که متفاوت باشد یعنی اهل بیت(علیهم السلام)علاوه بر نقش حجیت عام که برای دیگران نیز است ایشان دارای مقامی و حجیت خاص نیز هستند.
رابطه حجت خاص با عالم تکوین
حدود هفت دسته روایت به نسبه با رابطه امام و حجت خاص با عالم تکوین داریم:
دسته اول:
روایاتی که برای اهل بیت(علیهم السلام)منسبی را تعیین میکند به نسبه با عالم و خلائق که این موقعیت خودش یا لازمه اش تکوینی است.
به عنوان نمونه در زیارت جامعه حدود سی عنوان برای اهل بیت(علیهم السلام)آمده است که اشاره به این مطلب دارد.
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از باب نهم تا چندین باب بعدش به نسبه با همین دسته اول است.بعضی از این ابواب به عناوینی اشاره دارد که تشریعی است ولی لازمه ای تکوینی دارد و بعضی از این ابواب به شکل مستقیم تکوینی است اما باید دید که آیا این ابواب نیز پشتوانه ای تشریعی دارد یا خیر؟
آنچه از کتاب شریف کافی به دست میآید این است که مرحوم کلینی به دنبال استقرائی(ولو ناقص)به نسبه با عناوینی است که درروایات آمده است.
برسی ابواب کافی شریف
مرحوم کلینی باب هشتم را در مورد فرض طاعت اهل بیت(علیهم السلام)تبویب کرده است و پیش از این باب در باب هفتم بحث معرفت امام را تبویب کرده است و حال خود این مطلب که بحث فرض طاعت مربوط به چه چیزی است باید در جای خودش برسی شود.
باب نهم: بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِه
آنچه ظاهر از این باب مقامی تشریعی است.یعنی مقامی است که کارکردش در تشریع است یعنی مربوط به مقامی است که نسبتی بین امام و امت است.
روایت اول: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً[1] قَالَ نَزَلَتْ فِي أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص خَاصَّةً فِي كُلِّ قَرْنٍ مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَيْهِمْ وَ مُحَمَّدٌ ص شَاهِدٌ عَلَيْنَا.
این روایت اشاره دارد به همان ارتباط ما بین امام و امت.
روایت دوم: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِقَالَ نَحْنُ الْأُمَّةُ الْوُسْطَى وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فِي أَرْضِهِ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ قَالَ إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً- هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ فِي الْكُتُبِ الَّتِي مَضَتْ وَ فِي هَذَا الْقُرْآنِ- لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ فَرَسُولُ اللَّهِ ص الشَّهِيدُ عَلَيْنَا بِمَا بَلَّغَنَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ فَمَنْ صَدَّقَ صَدَّقْنَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ كَذَّبَ كَذَّبْنَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
این روایت نیز اشاره به همان ارتباط دارد.منظور از بلغنا عن الله منظور علم است.
ظاهر این روایات اشاره به مقام حجیت و هدایت امام دارد و ارتباط مابین امام و امت و خلق است نه خلقت(تکوینی) و تشریعی است.
روایت پنجم:عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ- وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا.
این روایت نیز اشاره دارد به تشریعی بودن.
باب دهم: بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع هُمُ الْهُدَاة
این باب نیز اشاره به مقام تشریعی امام دارد.
روایت چهارم: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُنْذِرُ وَ عَلِيٌّ الْهَادِي أَمَا وَ اللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ مَا زَالَتْ فِينَا إِلَى السَّاعَةِ.
این روایت اشاره دارد که این مقام همیشگی و مستمر است.
نکته:این که گفته میشود که مقام تشریعی است به معنای اعتباری بودن نمیباشد بلکه یعنی مقامی حقیقی است که کارکردی تشریعی دارد.
باب یازدهم: بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِه
قبل از برسی روایات این باب،باید به این نکته دقت شود که چند باب دیگر مرحوم کلینی بابی را قرار داده است به عنوان باب نادر جامع که پس از این باب نیز به همین بحث ولاة امر بودن اهل بیت (علیهم السلام)اشاره دارد.علت این تکرار و تفاوت این است که پیش از این باب مقامات اهل بیت (علیهم السلام)مد نظر است ولی پس از این باب اشاره به حیثیت اجرائی ائمه(علیهم السلام) دارد و خود این باب جامع نادر در آن روایاتی بیان میشود که پیش از این باب به شکل تفضیلی به آن مطالب اشاره شده است.
روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي زَاهِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّه.
در این روایت این قسمت عیبه وحی را اضافه دارد به نسبه با عنوان باب.
روایت دوم: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِيهِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ كُلَيْبٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ لَا عَلَى ذَهَبٍ وَ لَا عَلَى فِضَّةٍ إِلَّا عَلَى عِلْمِهِ.
آن چه از این علم ظاهر است بحثی تشریعی است.
روایت سوم: عَلِيُّ بْنُ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ رَفَعَهُ عَنْ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ.
برداشت اولیه از این روایت نیز مقامی تشریعی است.
روایت پنجم: أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ- مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِيَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ فَخَلَقَ خَلْقاً فَقَدَّرَهُمْ لِذَلِكَ الْأَمْرِ فَنَحْنُ هُمْ يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُونَ بِذَلِكَ.
منظور از قیام بذلک همان «امر»است که قبل در روایت اشاره شده است.این قیام به جهت خزنه علم بودن است.
منظور از ولاه الامر بودن اهل بیت(علیهم السلام)یعنی ایشان صاحب امری اند که خداوند متفرد بوده است به نسبه با آن امر وسپس آنرا به اهل بیت(علیهم السلام)اعطا کرده است و ابزار و نیاز این ولایت امر بحث علم وخزنه علم بودن در آسمان و زمین است.
روایت ششم: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ لَنَا نَطَقَتِ الشَّجَرَةُ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ.
تعبیر لنا نطقت الشجره عبارتی است مهم وباید رابطه آن را با خزنه علم بودن پیدا کرد.؟وآیا شجره اهمیت دارد یا خیر؟
عبارت بعدی که اهمیت دارد بحث «بعبادتنا عبدالله»است که یعنی اگر عبادت اهل بیت(علیهم السلام)در مورد خداوند نبود عبادت (حقیقی)رخ نمیداد واین بیان میدارد که در عالم عبادتی که اهمیت دارد خاص اهل بیت(علیهم السلام)است.
لسان این روایات با بحث شاهد بودن اهل بیت(علیهم السلام)متفاوت است.
علت خزنه بودن اهل بیت(علیهم السلام)خلق وصورت گری خاص ایشان است که به این جهت خزان علم شدند و به جهت خزنه بودن ایشان قائم امر شده اند.
منظور از مقام خزان علم مقام تکوینی است وآثار تکوینی نیز دارد و جهت اینکه شجره با ایشان صحبت میکند همین مقام خزنه بودن است.
اینکه در روایت بیان شده است که ایشان خزنه در آسمان نیز هستند اشاره به این دارد که امور آسمان نیز به ایشان محول شده است یعنی حقیقتی در آسمان وزمین است که ایشان عهده دارش هستند.
باب دوازدهم: بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع خُلَفَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ أَبْوَابُهُ الَّتِي مِنْهَا يُؤْتَى
روایت دوم: عَنْهُ عَنْ مُعَلًّى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتَى مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ.
ظاهر روایت دوم مانند اول امر هدایت را اشاره دارد و مربوط به بحث شناخت است.
روایت سوم: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ- وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ[2] قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ.
روایت ناظر به حضرت حجت(سلام الله علیه و عجل الله فرجه)است وبیان کننده وعده ایست که به اهل بیت(علیهم السلام)داده شده است حال در جای خودش باید منظور از استخلاف توضیح داده شود.
[1] النساء: 45.
[2] النور: 55.